معنی دست انداز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~. اَ) (ص فا.) رقص کننده، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند.
ناهمواری های خیابان، کنایه از: مشکل، گرفتاری. [خوانش: (~. اَ) (اِمر)]
فرهنگ عمید
[مجاز] چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آنها،
برجستگی و ناهمواری در سطح جاده،
(صفت) آنکه به چیزی دست بیندازد، دستاندازنده،
حل جدول
ناهمواری جاده
فارسی به انگلیسی
Bump
فارسی به عربی
برکه، تعلیه
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، (صفت) بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول.
فارسی به آلمانی
Rampe (f)
معادل ابجد
527