معنی درستی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
درستکاری، تندرستی، سلامت. [خوانش: (دُ رُ) [په.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
درست بودن،
درستکاری،
حل جدول
صحه
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاکی، حقیقت، صحت، صحتعمل، صدق، صواب،
(متضاد) نادرستی
فارسی به انگلیسی
Accuracy, Correctness, Exactness, Honor, Integrity, Justice, Justness, Veracity, Morality, Principle, Probity, Rectitude, Rightness, Soundness, Truth, Validity
فارسی به ترکی
doğruluk
فارسی به عربی
استقامه، حقیقه، دقه، شرعیه، صواب، عداله، إِحکام
نام های ایرانی
دخترانه، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
گویش مازندرانی
همگی، درستی، راست کرداری
فرهنگ فارسی هوشیار
صدق، صحت، حقیقت
فارسی به ایتالیایی
onestà
فارسی به آلمانی
Die genauigkeit
معادل ابجد
674