معنی دردومرض
حل جدول
یامان، بیماری، رنجوری
فرهنگ عمید
اذیت، آسیب، گزند: آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱)،
عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش،
(بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن
(صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآزار، زیردستآزار، مردمآزار،
(اسم) [قدیمی] بیماری، ناخوشی، دردومرض،
[قدیمی] ناراحتی،
[قدیمی] کدورت، کینه،
* آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی،
* آزار دادن: (مصدر متعدی) رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن،
معادل ابجد
1254