معنی درخور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(دَ. خُ) (ص فا.) مناسب، سزاوار.
فرهنگ عمید
سزاوار، شایسته، مناسب، لایق،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بایسته، برازنده، بسزا، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیتدار، فراخور، لایق، محق، مستحق، مستوجب، مناسب
فارسی به انگلیسی
Able _, Apposite, Appropriate, Apt, Condign, Congruous, Decent, Equal, Felicitous, Fitting, For, Germane, Just, Likely, Ly, Meet, Proper, Right, Seasonable, Suitable, Well, Worthy
فارسی به عربی
متنوع، ملائم، مناسب، یصبح
فرهنگ فارسی هوشیار
لایق، سزاوار، صالح
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Gu.nstig [adjective]
واژه پیشنهادی
مناسب
معادل ابجد
1010