معنی درخور

درخور
معادل ابجد

درخور در معادل ابجد

درخور
  • 1010
حل جدول

درخور در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

درخور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بایسته، برازنده، بسزا، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت‌دار، فراخور، لایق، محق، مستحق، مستوجب، مناسب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

درخور در فرهنگ معین

  • (دَ. خُ) (ص فا.) مناسب، سزاوار.
لغت نامه دهخدا

درخور در لغت نامه دهخدا

  • درخور. [دَ خوَرْ / خُرْ] (نف مرکب) درخورنده. لایق. سزاوار. (برهان) (غیاث) (آنندراج). زیبا. اهل. صالح. بابت. از در. فرزام. شایان. حقیق. جدیر. حری. خلیق. قمین. حجی. حجی ٔ. (یادداشت مرحوم دهخدا):
    بدو گفت سهراب کاین درخورست
    که فرزند شاهست و باافسرست.
    فردوسی.
    جز این نیز هر کس که بد درخورش
    نگهبان گنج و سپاه و سرش.
    فردوسی.
    چو شد کشته آن شاه بیدادگر
    که درخور نبودش کلاه و کمر.
    فردوسی.
    ابا تاج و با تخت و با گوشوار
    چنان چون بود درخور شهریار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

درخور در فرهنگ عمید

  • سزاوار، شایسته، مناسب، لایق،
فارسی به انگلیسی

درخور در فارسی به انگلیسی

  • Able _, Apposite, Appropriate, Apt, Condign, Congruous, Decent, Equal, Felicitous, Fitting, For, Germane, Just, Likely, Ly, Meet, Proper, Right, Seasonable, Suitable, Well, Worthy. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

درخور در فارسی به عربی

  • متنوع، ملائم، مناسب، یصبح
فرهنگ فارسی هوشیار

درخور در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

درخور در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

درخور در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

درخور در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید