معنی درآمد

درآمد
معادل ابجد

درآمد در معادل ابجد

درآمد
  • 249
حل جدول

درآمد در حل جدول

  • سود، دخل، بهره
  • دخل
  • یکی از گوشه های اصلی دستگاه ماهور
مترادف و متضاد زبان فارسی

درآمد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • دخل، رزق، عایدی، مداخل، مدخل،

    (متضاد) هزینه
فرهنگ معین

درآمد در فرهنگ معین

  • دخل، عایدی، شروع، ابتدا،
لغت نامه دهخدا

درآمد در لغت نامه دهخدا

  • درآمد. [دَ م َ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) درآمدن. داخل شدن. دخول: آنکه گردانیده است هر مدتی را نوشته ای و هر کاری را دری و هر درآمدی را سبب درآمدی و هر زنده ای را زمانی تقدیر کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). یعنی تو کیستی و کی اجازت داد به درآمد. (قصص الانبیاء ص 99). تا درآمد و بیرون شد، ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است. (چهارمقاله). امر مظلم، کار مشتبه که راه درآمد در آن معلوم نشود. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • درآمد. [دَ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری فلاورجان و 37هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مبارکه به اصفهان. با 165 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

درآمد در فرهنگ عمید

  • سود و بهره‌ای که از کار و تجارت یا ملک‌داری و زراعت به دست آید، سود، دخل: درآمد مرد را بخشنده دارد / زمین تا درنیارد برنیارد (نظامی۲: ۳۰۲)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

درآمد در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

درآمد در فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

درآمد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سود، بهره که از سود و تجارت و یا غیره بدست آید سود، بهره، دخل. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

درآمد در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

درآمد در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید