معنی دختربچه

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

دختربچه

صبیحه-کیجا

لغت نامه دهخدا

دختربچه

دختربچه. [دُ ت َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) دختر کوچک. دختری که بیش از هفت هشت سال نداشته باشد. دختر هفت هشت ساله. صبیه. || خردسال بچه ای که دختر باشد. فرزند خردسال مادینه.

حل جدول

دختربچه

صبیه


صبیه

دختربچه

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

دختربچه

Girl, Gör (f), Mädchen (n), Mädel (f)

فرهنگ عمید

صبیه

دختربچه،

انگلیسی به فارسی

girl

دختربچه

فنلاندی به فارسی

likka (informal)

دختر , دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.

آلمانی به فارسی

Mdchen (n)

دختر, دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.


Mdel (f)

دختر, دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.


Gr (f)

دختر, دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.


Girl

دختر, دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.

عربی به فارسی

بنت

دختر , دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه

ایتالیایی به فارسی

ragazza[noun]

دختر , دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه.

معادل ابجد

دختربچه

1214

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری