معنی داین

لغت نامه دهخدا

داین

داین. [ی ِ] (ع ص) وامخواه. طلبکار. مقابل مدیون. وام ده. بستانکار. قرض دهنده. وام دهنده. مقابل بده کار. مقابل وام دار. که بدیگری بعنوان وام نقدی داده است.

داین. [ی ِ] (اِخ) دهی جز دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. در 34 هزارگزی جنوب باختر فرمهین. راه نیمه شوسه به اراک دارد با 501 سکنه. آب آن قنات. محصول آنجا غلات و بنشن و انگور. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


داین سفلی

داین سفلی. [ی ِ ن ِ س ُ لا] (اِخ) دهیست سه فرسنگ ونیم میانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان به فارس. (از فارسنامه ٔ ناصری).


داین علیا

داین علیا. [ی ِ ن ِ ع ُ] (اِخ) دهی است سه فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان به فارس. (از فارسنامه ٔ ناصری).

فرهنگ معین

داین

(یِ) [ع. دائن] (اِفا.) وام دهنده، قرض - دهنده.

مترادف و متضاد زبان فارسی

داین

بستانکار، طلبکار، وامخواه،
(متضاد) بدهکار

فرهنگ فارسی هوشیار

داین

طلبکار، بستانکار

سخن بزرگان

ایزاک داین سن

به گمانم این زمان های دشوار به من کمک کرده اند بفهمم که زندگی از هر رو، بیاندازه بخشنده و زیباست و این همه نگرانی که آدمی دارد، بدون شک، بی اهمیت است.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

داین

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری