معنی دادگاه

دادگاه
معادل ابجد

دادگاه در معادل ابجد

دادگاه
  • 35
حل جدول

دادگاه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دادگاه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه
فرهنگ معین

دادگاه در فرهنگ معین

  • محل دادرسی، اداره ای دادگستری که به دادخواست ها رسیدگی می شود، محکمه، عدالتخانه. [خوانش: (اِمر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

دادگاه در لغت نامه دهخدا

  • دادگاه. (اِ مرکب) محکمه. دارالعدل. جای انصاف. (آنندراج). دادگه. آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کند و مظلوم از ظالم بیرون آرد. و آن را انواع باشد بترتیب اهمیت و صلاحیت ذاتی بشرح ذیل و هر یک را دو قسمت است: کیفری و حقوقی: 1-دادگاه بخش یا محکمه ٔ صلح. 2- دادگاه شهرستان یا محکمه ٔ بدایت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دادگاه در فرهنگ عمید

  • (حقوق) شعبه‌ای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواست‌های مردم رسیدگی می‌کنند و حکم می‌دهند، محکمه،
    [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند، جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند، جای دادرسی،
    * دادگاه استان: (حقوق) [منسوخ] دادگاه برای تجدید رسیدگی به دعوایی که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده اما یکی از طرفین دعوی نسبت به آن حکم اعتراض کرده باشد، محکمۀ استیناف،
    * دادگاه انتظامی: (حقوق) دادگاهی که به تخلفات دادرسان و بازپرسان دادگستری رسیدگی می‌کند،
    * دادگاه بخش: (حقوق) [منسوخ] دادگاهی که به دعاوی کوچک رسیدگی می‌کند، محکمۀ صلح،
    * دادگاه جنایی: (حقوق) [منسوخ] دادگاهی که امور جنایی در آن رسیدگی می‌شود و جنایت‌کاران را محاکمه می‌کند. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

دادگاه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

دادگاه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

دادگاه در فارسی به عربی

  • حانه، قاعه المحکمه، محکمه، منتدی
فرهنگ فارسی هوشیار

دادگاه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان) . یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

دادگاه در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دادگاه در فارسی به آلمانی

  • Balken, Bar (f), Gericht (n), Lokal (n)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید