معنی دادباخته

فرهنگ معین

دادباخته

(تِ یا تَ) (ص مف.) کسی که حکم به نفع او نباشد، محکوم علیه، مق داد برده.

فرهنگ عمید

دادباخته

کسی که حکم به زیان او صادر شده، محکوم‌علیه،


محکوم

(حقوق) کسی که حکم بر ضرر او صادر شده، دادباخته،
کسی که مجبور به تحمل وضعیتی است،
[مقابلِ حاکم] کسی که به او دستور یا حکم می‌دهند،
کسی که در مناظره یا بحثی مجاب شود،

حل جدول

دادباخته

محکوم


محکوم علیه

دادباخته

مترادف و متضاد زبان فارسی

محکوم

دادباخته، متهم، مقصر، مجاب، مغلوب، مجبور،
(متضاد) حاکم، دادبرده


محکوم شدن

بزه‌کار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن،
(متضاد) حاکم شدن، مقهور شدن،
(متضاد) پیروز شدن، مجبور شدن

معادل ابجد

دادباخته

1017

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری