معنی خوشحالی

لغت نامه دهخدا

خوشحالی

خوشحالی. [خوَش ْ / خُش ْ] (حامص مرکب) مسرت. شادمانی. (آنندراج). سرور. بشاشت. کامرانی. فرح. (ناظم الاطباء): بر همه ٔ خلق مضمون آنراظاهر ساز تا فاش شود و همه جا گفته شود و کمال یابدخوشحالی و راحت در میان مردم و دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده. (تاریخ بیهقی).
از شکست خصم خوشحالی ندامت بر دهد
زینهار این ریزه ٔ الماس در معجون مکن.
صائب (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

خوشحالی‌

Glee, Happiness, Jest

فرهنگ عمید

خوشحالی

شادی، شادمانی، سُرور،

حل جدول

خوشحالی

ابتهاج

شعف

شادمانی، سرور، نیکبختی، سعادت، شادی


زمزمه خوشحالی

دنه


شادی و خوشحالی

ابتهاج


خوشحالی و سرور

شادمانی

فارسی به عربی

خوشحالی

سعاده، غبطه، مرح، اِرتیاحٌ


خوشحالی کردن

بهجه


فریاد خوشحالی

صرخه، صیاحُ ابتهاجٍ (تهلیلٍ)


باعث خوشحالی گشت

أبهَجَ


باعث خوشحالی شد

أبهَجَ

فرهنگ فارسی هوشیار

خوشحالی

نتاسی: شاد بهری دلشادی ناصبوران چوخاک و چون باد ند صابران سال و ماه دلشادند (حدیقه سنایی) دنگی ‎ شادی شادمانی بشاشت، کامرانی کامروایی ‎0، نیکبختی سعادت.

مترادف و متضاد زبان فارسی

خوش‌حالی، خوشحالی

ابتهاج، بهجت، خشنودی، سرور، شادمانی، شادی، مسرت،
(متضاد) ناشادمانی

معادل ابجد

خوشحالی

955

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری