معنی خودمختار

لغت نامه دهخدا

خودمختار

خودمختار. [خوَدْ / خُدْ م ُ] (ص مرکب) مستقل. آنکه عنان انجام کار خود را بدون قیم بدست دارد. بدون قیم. بدون صاحب اختیار. بدون سرپرست. آزاد.
- کشور خودمختار، کشور آزاد. کشور مستقل. کشوری که می تواند خود تصمیم بگیرد و خود تصمیم خود را در عمل گذارد.

فرهنگ معین

خودمختار

(خُ. مُ) [ع - فا.] (ص مر.) ناحیه یا کشوری که در برخی امور داخلی دارای استقلال می باشد و در برخی امور دیگر تابع دولت مرکزی.

فرهنگ عمید

خودمختار

ویژگی سرزمین، استان، یا کشوری که در اداره کردن بعضی از امور خود آزادی دارد و در پاره‌ای از امور اقتصادی و سیاسی تابع یک کشور نیرومند است،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خودمختار

خودگردان

مترادف و متضاد زبان فارسی

خودمختار

مستقل، خودگردان،
(متضاد) وابسته، غیرمستقل

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

خودمختار

مستقل، مستقل ذاتیا


جمهوری خودمختار

الجمهوریه الإنفصالیه

معادل ابجد

خودمختار

1851

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری