معنی خودروی مسابقه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

خودروی

خودروی. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) آنچه نکشته و ننشانده اند. آن نباتی که تخم آن نکشته اند. (یادداشت مؤلف). خودرو:
نرگس سیراب یابی اندر او وقت تموز
لاله ٔ خودروی بینی اندر او گاه خزان.
فرخی.
در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح
راغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه.
فرخی.
تا لاله ٔ خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل نار.
فرخی.
می ده پسرا بر گل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل.
منوچهری.
تا گل خودروی بود خوب روی
تا شکن زلف بود مشکبوی.
منوچهری.
در سجده رود خیری با لاله ٔ خودروی
سرخی نه بشنگرفش و سبزی نه بزنگار.
منوچهری.
هر کجا یابی زین تازه بنفشه ٔ خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر.
منوچهری.
اگر صدره بپالایی مس و روی
بپالودن نگردد زرّ خودروی.
(ویس و رامین).
بر تو جوان گونه ٔ پیری چراست
لاله ٔ خودروی تو خیری چراست ؟
نظامی.
آن گل خودرای که خودروی بود
از نفس باد سخنگوی بود.
نظامی.
تو از نبات گرو برده ای بشیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی.
سعدی.
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی.
خواب از خمار باده ٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است.
سعدی.
|| نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرو. || (اِ مرکب) گل لاله. خودرو. (یادداشت مؤلف).
- خودروی لاله، لاله ٔ خودروی. شقایق. (یادداشت مؤلف):
درود از من بدان خودروی لاله
که دارد چشمم آگنده بژاله.
(ویس و رامین).
|| بدون تربیت و بالیدگی. نمو خودبخودی. (ناظم الاطباء). خودرو.


مسابقه

مسابقه. [م ُ ب َ ق َ](ع اِمص، اِ) مسابقه. مسابقت. رجوع به مسابقه شود. مسابقه امروز مواضیع عامتر یافته است و در انواع ورزشها و دعوی بردن ها به کار رود.
- مسابقه دادن، سبقت گرفتن. پیشی گرفتن.
- || قرار سبقت گیری دادن با کسی یا کسانی در انواع ورزشهای جسمی و فکری.
|| در اصطلاح عرفان، عنایت ازلیت است.(فرهنگ مصطلحات عرفا). || در اصطلاح حقوقی، اعم از مراهنه است، چه در مسابقه ممکن است برد و باخت باشد و ممکن است نباشد، و همچنین است مغالبه که به معنی مسابقه استعمال می شود.(فرهنگ حقوقی).


لاله ٔ خودروی

لاله ٔ خودروی. [ل َ / ل ِ ی ِ خوَدْ / خُدْ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شقایق.

فارسی به عربی

مسابقه

بطوله، جنس، لعبه، مباراه، مسابقه، مطارده، منافسه

فرهنگ معین

مسابقه

(مُ بَ قَ یا قِ) [ع. مسابقه] (مص ل.) بر یکدیگر پیشی گرفتن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مسابقه

هماورد، پیکار

کلمات بیگانه به فارسی

مسابقه

پیکار

مترادف و متضاد زبان فارسی

مسابقه

آزمایش، آزمون، امتحان، کنکور، پیشی، تاخت، رقابت، سبقت، هم‌چشمی، پیشی گرفتن، پیش افتادن، سبقت گرفتن، تاختن، جنگیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

مسابقه

با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن

فارسی به ایتالیایی

مسابقه

gara

partita

torneo

فرهنگ عمید

مسابقه

عمل چند تن یا چند گروه برای پیشی گرفتن بر یکدیگر در ورزش یا فعالیت دیگر،

فارسی به آلمانی

مسابقه

Beherzt, Spiel (n), Wild (n), Wildbret (n), Die [noun], Rasse, Rennen [noun] (pferde- oder hunde-)

معادل ابجد

خودروی مسابقه

1034

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری