معنی خوارتر

لغت نامه دهخدا

خوارتر

خوارتر. [خوا / خا ت َ] (ص تفضیلی) حقیرتر. پست تر:
مرا خوارتر چون سه فرزند خویش
نبینم بهنگام بایست بیش.
فردوسی.
گر کف او را مسخرستی دریا
خوارترستی ز سنگ لؤلؤ مکنون.
فرخی.

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

اهول

خوارتر


انخع

خوارتر زارتر


پست تر

خوارتر، فرومایه تر


احقر

حقیرتر، خردتر، کوچکتر، خوارتر

فرهنگ عمید

احقر

حقیرتر، کوچک‌تر، خوارتر،


اذل

ذلیل‌تر، خوارتر، پست‌ترین،


پست تر

پایین‌تر،
خوارتر،
فرومایه‌تر،


اهون

سست‌تر،
آسان‌تر،
پست‌تر، خوارتر،


اخس

خسیس‌تر، فرومایه‌تر، پست‌تر، خوارتر، زبون‌تر،

فرهنگ فارسی آزاد

احقر

اَحْقَر، کوچکتر (ین) خوارتر (ین)، حقیرتر (ین)،

فرهنگ معین

اذل

(اَ ذَ لّ) [ع.] (ص تف.) ذلیل تر، خوارتر.

معادل ابجد

خوارتر

1407

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری