معنی خواربار

خواربار
معادل ابجد

خواربار در معادل ابجد

خواربار
  • 1010
حل جدول

خواربار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خواربار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آذوقه، ارزاق، توشه، خوراک، خوراکی، طعام، قوت، ماکول
فرهنگ معین

خواربار در فرهنگ معین

  • آنچه خورده شود، ارزاق. [خوانش: (خا) (اِمر.)]
لغت نامه دهخدا

خواربار در لغت نامه دهخدا

  • خواربار. [خوا / خا] (اِ مرکب) خوراک. طعام. (ناظم الاطباء). آنچه بخورند. (شرفنامه ٔ منیری). گندم وجو و برنج و توسعاً هر خوردنی. (یادداشت بخط مؤلف): نخشبیان همه بیعت کردند و بحرب بیرون آمدند و توانگران خواربار بیرون کردند از بیم قحط و حرب اندرگرفتند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). مدت سه سال راه طعام و خواربار ببست. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 85). || خوراک اندک که قوت لایموت است. (برهان قاطع). || توشه ای که برای قوت عیال از جایی آرند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خواربار در فرهنگ عمید

  • مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان،
فارسی به انگلیسی

خواربار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

خواربار در فارسی به عربی

  • بقاله، مواد غذائیه، یرقه
فرهنگ فارسی هوشیار

خواربار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • طعام، خوراک، آنچه بخورند مانند گندم و جو و برنج و غیره
فارسی به آلمانی

خواربار در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید