معادل ابجد
خفت در معادل ابجد
خفت
- 1080
حل جدول
خفت در حل جدول
- خواری
فرهنگ معین
خفت در فرهنگ معین
- سبکی، خواری، ذلت. [خوانش: (خِ فَّ) [ع. خفه] (اِمص.)]
- خفتن. خفت و خیز: همخوابی با کسی، جماع، آهستگی، مدارا، اضطراب، بی قراری. [خوانش: (خُ) (مص مر)]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
خفت در لغت نامه دهخدا
-
خفت. [خ ِ] (اِ) نوعی گره است و آن حلقه کردن یک سر ریسمان و غیره و برون کردن سر دیگراز آن و کشیدن آن تا بحد گره باشد، چنانکه با کمند برای گرفتن مرد یا اسپ کنند. (یادداشت بخط مؤلف).
- خفت انداختن، گره خفت انداختن. (یادداشت بخط مؤلف).
- گره خفت زدن، گرهی زدن که آن گره خفت باشد. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح بیشتر ...
-
خفت. [خ ُ] (مص مرخم، اِ مص مرخم) عمل خفتن. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء):
ز دیوان اگر نام او کرده پاک
خورش خارو خفتش ابر تیره خاک.
فردوسی.
- خفت و خیز، عمل خوابیدن و بلند شدن. (یادداشت بخط مؤلف).
- || جماع. (یادداشت بخط مؤلف):
نیابد همی سیری از خفت و خیز
شب تیره زو جفت گردد گریز.
فردوسی.
- خفت و نشست، عمل نشستن و خوابیدن. (یادداشت بخط مؤلف).
- نیم خفت، نیم باز. نیم بسته:
همان نرگسی در چمن نیم خفت.
نظامی. توضیح بیشتر ...
- خفت. [خ َ] (ع اِ) سداب. (ناظم الاطباء). || (مص) کمین کردن. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی). || (مص) بلند نکردن صدا. منه: خفت الرجل صوته و بصوته خفتاً؛ بلند نکرد آن مرد آواز خود را. (منتهی الارب). ضد جهر. (یادداشت بخط مؤلف). || پنهان راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی). پنهانی گفتن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). توضیح بیشتر ...
- خفت. [خ ِف ْ ف َ] (ع اِمص) سبکی. خفیفی. (ناظم الاطباء). مقابل ثقل. (یادداشت بخط مؤلف): با قلت اجزاء وخفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). طاهر چون خفت حال و قلت اعوان فائق و خلو عرصه ٔ بلخ بشنید، طمع در استخلاص بلخ بست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). معظم سپاه را بازپس گذاشت تا مگر چیپال رای قنوج چون خفت اعوان سلطان ببیند، ثبات نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). توضیح بیشتر ...
- خفت. [خ ِف ْ ف َ] (ع مص) خفیف کردن کسی. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی): خفت ها و تشدیدها رفت. (تاریخ بیهقی). || سبک شدن. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح بیشتر ...
- خفت. [خ ِف ْ ف َ] (ع اِ) قوه ای است مائل بمحیط. مقابل ثقل. (یادداشت بخط مؤلف). در کشاف اصطلاحات فنون آمده: بکسر خاء ثقل و هر دو لفظ از کیفیات ملموسه است و بیان آن در ضمن معنی ثقل در حرف ثاء مثلثه گذشت. || تردستی و آن قسمتی شعبده است که عامل مهم آن چستی و جمله کاری مشعبد است. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
خفت در فرهنگ عمید
- "
-
سبک شدن، سبکی، خواری،
سبکی در عقل یا کار،
[قدیمی] سبک و کموزن بودن،. توضیح بیشتر ...
-
خفتن
* خفتوخیز: [قدیمی]
خفتن و برخاستن،
جماع،
فرهنگ واژههای فارسی سره
خفت در فرهنگ واژههای فارسی سره
- کوته مایگی
فارسی به انگلیسی
خفت در فارسی به انگلیسی
- Abscissa, Degradation, Hitch, Humiliation, Ignominy, Knot, Scandal, Stigma. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
خفت در فارسی به عربی
- احتقار، انشوطه، خزی
عربی به فارسی
خفت در عربی به فارسی
- خرف کردن , بی حس و بی روح کردن , بی جان شدن
فرهنگ فارسی هوشیار
خفت در فرهنگ فارسی هوشیار
- نوعی گره و حلقه کردن یک سر ریسمان عمل خفتن خفت کشیدن، سبکی، خفیفی، خواری. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
خفت در فرهنگ فارسی آزاد
- خِفَّت، سبکی، کم وزنی، کم عقلی و حمق (در فارسی مترادف با خواری نیز مصطلح است)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
خفت در فارسی به آلمانی
- Verachtung (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید