معنی خفا
لغت نامه دهخدا
خفا. [خ ِ] (ق) بطور مخفیانه. (یادداشت بخط مؤلف). پنهانی. پوشیدگی. (ناظم الاطباء):
آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفا
خشک شد او و حریفش ز ابتلا.
مولوی.
- در خفا، در پنهانی. در پوشیدگی. در نهانی:
ور همی بینند این حیرت چراست
تا که وحی آمد که آن اندر خفاست.
مولوی (مثنوی).
روح را در غیب خود اشکنجهاست
لیک تا نجهی شکنجه در خفاست.
مولوی.
خفا. [خ َ] (ع ص) نهفت. (یادداشت بخطمؤلف). پنهان. پوشیده. (ناظم الاطباء):
خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک
من در شب هجران و تو در ابر خفایی.
خاقانی.
از نظرهای خفایش کم و کاست
انجم و آن شمس نیز اندر خفاست.
مولوی.
سرمه ٔ خفا
سرمه ٔ خفا. [س ُم َ / م ِ ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) سرمه ٔ جادوان که چون که به چشم خود کشند دیگران آن را نبینند وآنان هر چیز و هر کس را بینند. سرمه ای که هر کس به دیدگان کشد از نظر نظاره پوشیده ماند و کس او را نتواند دیدن. (یادداشت مؤلف). و این از خرافات اهل طلسم و نیرنجات است. (آنندراج) (بهار عجم):
در چشم کس نیایم از اقبال نارسا
تا شد سیاه روزی من سرمه ٔ خفا.
شفیع اثر (از آنندراج).
رجوع به سرمه ٔ سلیمان شود.
حل جدول
پوشیدگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی،
(متضاد) ظاهر، ظهور، پیدا
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
پنهانی، پوشیدگی،
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Einwickeln [verb]
فارسی به انگلیسی
معادل ابجد
681