معنی ختن

ختن
معادل ابجد

ختن در معادل ابجد

ختن
  • 1050
حل جدول

ختن در حل جدول

  • آهوی معروف
  • آهویی که مشک آن معروف است
  • آهوی مشک آن معروف است
فرهنگ معین

ختن در فرهنگ معین

  • (خَ تَ) (اِ.) داماد.
لغت نامه دهخدا

ختن در لغت نامه دهخدا

  • ختن. [خ َ] (ع مص) بریدن غلاف سر نره ٔ ولد. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). ختنه کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). سنت کردن. (یادداشت بخط مؤلف). || بریدن. قطع کردن. (متن اللغه) (معجم الوسیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || مجلس ختنه سوران یعنی مجلسی برای ختنه بر پاکردن. توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (ع اِ) پدرزن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). ج، اختان. || برادرزن. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ج: اختان. || داماد. صهر. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ج، اختان:
    جود سپاهست و تو او را ملک
    فضل عروسست و تو او را ختن.
    فرخی.
    همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
    حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن.
    منوچهری.
    در کشاف اصطلاحات فنون آمده: هر جفت ذات رحم محرم از او را مانند شوهر دختر و خواهر و عمه و امثال آنها را ختن نامند و همچنین محارم ازواج را هم ختن گویند زیرا اصطلاحاً آنها نیز ختن باشند. توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ ُ ت َ] (اِخ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج ختنی منتسب بدین ناحیت است او از ابوعلی حسین بن علی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و ابوحفص عمربن احمد نسفی میگوید وی بسال 522 هَ. ق. قصد دیدار من کرد. از این قول یاقوت که بگذریم قدیم ترین مرجع فارسی که ختن را برای ما معرفی میکندحدود العالم است که در قرن چهارم هَ. توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابوبکر بشربن خلف الختن وی مقری است که از خالد و معتمربن سلیمان و عبدالوهاب ثقفی ونصربن کثیر و ابراهیم بن خالد صنعانی روایت کرده و از او ابوزرعه و ابوحاتم رازیان روایت کرده اند. ابوحاتم رازی او را از ثقات می داند. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابوجعفر محمدبن علی الاشج ختن. او شوهر خواهر مرار است و از عبدالصمدبن حسان و علی بن محمد و حامدبن محمد و محمدبن علی روایت کرده است. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابوحمزه سعدبن عبیده الختن. او ختن ابی عبدالرحمن سلمی است از او منصور و اعمش و علقمه و قطربن خلیفه روایت کرده اند. او از ثقات است و ابن ابی حاتم گفت که از پدرم شنیدم که می گفت سعدبن عبیده حدیث او را می نوشت او قبلاً آرای خوارج را روایت میکرد ولی بعداً آنرا ترک کرد. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن وزیربن حکم دمشقی ختن. او ختن و صهربن ابی الحواری و از اهل دمشق بود. او از ولیدبن مسلم و ضمرهبن ربیعه و مروان بن محمد و محمدبن شاپور و عبدالعزیزبن ولیدبن سلیمان بن الی السائب روایت کرد. ابن ابی حاتم گفت پدرم از او حدیث شنیده و نقل کرده است. و او گفت وی ثقه است. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابو عبداﷲ محمدبن حسن بن ابراهیم فارسی استرآبادی معروف به ختن. وی این لقب را ازآن دارد که خَتَن و صهر امام ابوبکر اسماعیلی بود. او از فقیهان زمان خود بود و اطلاعات فراوانی در مذهب شافعی داشت. چهار فرزند او بنامهای: «بشرالفضل » و «ابوالنصر عبیداﷲ» و «ابوعمروعبدالرحمان » و «ابوالحسن عبدالواسع» بودند. او سفری بخراسان و حجاز، و عراق کرد و از 377 هَ. ق. حدیث گفت و شاگردان بسیاری داشت. در 386 هَ. توضیح بیشتر ...
  • ختن. [خ َ ت َ] (اِخ) ابومعاویه سلمهبن مسلم ختن و صهر عطاءمغربی. وی از عطاء روایت کرد و از او معن بن عیس و هیثم روایت داشتند. ابن ابی حاتم گفت از پدرم راجع به او سوال کردم گفت در حدیث قوی نیست و در نزد او مناکیری است که موجب ضعف او میشود. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ختن در فرهنگ عمید

  • هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی،
    شوهر دختر، داماد،. توضیح بیشتر ...
نام های ایرانی

ختن در نام های ایرانی

  • دخترانه، نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

ختن در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

ختن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • شوهر دختر، داماد قطع کردن، بریدن قطع کردن، بریدن
فرهنگ فارسی آزاد

ختن در فرهنگ فارسی آزاد

  • خَتْن- خِتان، خِتانَه، (خَتَنَ، یَخْتُنُ یا یَخْتِنُ) قطع کردن، بریدن قسمت زائد از غلاف پوستی آلت تناسلی پسر بچه (یا دختر که نزد عرب متداول بود)، در فارسی خِتْنِه یا خَتَنَه میگویند در حالیکه اوّلی با تلفظ عامیانهء فارسی است و در عربی نیامده و دوّمی در عربی به معنای مادر زن است امّا خِتان و خِتانَت بمعنای ختنه کردن و ختنه سوران و مراسم ختنه در لسان عرب وجود دارد،. توضیح بیشتر ...
  • خُتَن، به کلمهء خَتا مراجعه شود،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه