معنی خبرکش

لغت نامه دهخدا

خبرکش

خبرکش. [خ َ ب َ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) نمام. نَموم. سخن چین. آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.

فارسی به انگلیسی

خبرکش‌

Informant, Informer, Squealer, Tattletale, Telltale

فرهنگ عمید

خبرکش

جاسوس،


آیشنه

جاسوس، خبرکش،


ایشه

جاسوس، خبرکش،

حل جدول

خبرکش

خبرچین


مأموران خبرکش

جاسوس


خبرکش های سیاسی

جواسیس


خبرچین

خبرکش

راپرت چی، خبرکش

مترادف و متضاد زبان فارسی

خبرکش

خبرآور، سخن‌چین، نمام، جاسوس، خبرگیر، راید

گویش مازندرانی

هرچنه

فضول – خبرکش

انگلیسی به فارسی

quidnunc

خبرکش


snitch

خبرکش


newsmonger

(=gossipy) خبرکش

فرهنگ فارسی هوشیار

نمام

خبرکش، سخن چین

معادل ابجد

خبرکش

1122

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری