معنی خبرچین

خبرچین
معادل ابجد

خبرچین در معادل ابجد

خبرچین
  • 865
حل جدول

خبرچین در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خبرچین در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • صفت جاسوس، خبرکش، راید، غماز، منهی، نمام
فرهنگ معین

خبرچین در فرهنگ معین

  • (خَ بَ) [ع - فا. ] (ص فا. ) جاسوس، آن که رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

خبرچین در لغت نامه دهخدا

  • خبرچین. [خ َ ب َ] (نف مرکب) آنکه کسب خبر کند و خبری را از محلی به محل دیگر برد. || جاسوس. || آنکه از روی پلیدی و بهم انداختن مردمان خبری را از کسی یا محلی بکس دیگر رساند. سخن چین. نمام. فتنه انگیز. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خبرچین در فرهنگ عمید

  • کسی که گفتار، کردار، یا اسرار کسی را برای دیگران نقل می‌کند، سخن‌چین،
    جاسوس،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

خبرچین در فارسی به انگلیسی

  • Informant, Informer, Snitch, Talebearer, Collaborationist
فارسی به ترکی

خبرچین در فارسی به ترکی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید