معنی خوبترین
لغت نامه دهخدا
خوبترین. [ت َ] (ص عالی) نیک ترین. بهترین. زیباترین. (ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Crème De La Crème
حل جدول
احسن
فارسی به عربی
افضل
فارسی به آلمانی
Best-, Beste, Bester
انگلیسی به فارسی
خوبترین
نام های ایرانی
دخترانه، بهترین، خوبترین
اصطلاحات انگلیسی به فارسی
باده، مى، شراب، بهترین، خوبترین
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
خَیْر، خَیْرَه، مُخَفَّف اَخِیْر بمعنای بهترین، خوبترین، فاضل ترین، خیرترین..،
سرار-سرارة
سَرار- سَرارَه- نَسَب برگزیده- شبِ آخرِ ماه- بهترین و خوبترین (زمین- بهشت...) (جمع سَرارَه:سَرار)
عقال
عَقائِل، زنان بزرگوار و شریف-زَوْجات خوب و شریف- مهتران و بزرگان قوم- بهترین و خوبترین (کلام و مانند آن)، (مفرد:عَقِیْلَه)،
اسپانیایی به فارسی
بهترین، نیکوترین، خوبترین، شایسته ترین، پیشترین، بزرگترین، عظیم ترین، برتری جستن، سبقت گرفتن، به بهترین وجه، به نیکوترین روش، بهترین کار.
سوئدی به فارسی
بهترین، نیکوترین، خوبترین، شایسته ترین، پیشترین، بزرگترین، عظیم ترین، برتری جستن، سبقت گرفتن، به بهترین وجه، به نیکوترین روش، بهترین کار،
معادل ابجد
1268