معنی خالی

خالی
معادل ابجد

خالی در معادل ابجد

خالی
  • 641
حل جدول

خالی در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خالی در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پوچ، پوک، تهی،
    (متضاد) پر، سرشار، تخلیه، آزاد، رها،
    (متضاد) اشغال، بی‌سکنه، بلاتصدی، بلامتصدی، بری، عاری، فارغ، صرف، محض، خلوت، خلوتگاه،
    (متضاد) شلوغ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

خالی در فرهنگ معین

  • تهی، آزاد، رها. [خوانش: [ع.] (ص.)]
لغت نامه دهخدا

خالی در لغت نامه دهخدا

  • خالی ٔ. [ل ِءْ] (ع ص) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال: ناقه خالی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • خالی. (ع ص) تهی. مقابل پر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385) (فرهنگ نظام). پرداخته. خِلْوْ. (منتهی الارب) (دهار). خَلّی. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). صِفر. صَفِر. صُفُر. عِرو. (منتهی الارب):
    چون می خورم بساتگنی یاد او خورم
    وز یاد او نباشد خالی مرا ضمیر.
    عماره ٔ مروزی.
    برو آفرین کرد خسرو به مهر
    که جاوید بادا بکامت سپهر
    همان نیمروز از تو خالی مباد
    که چون تو ندیده ست گیتی بیاد.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
  • خالی. (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک. جامه. لباس. || کمان اَبرو. || لواو علم و رایت. || شعله. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • خالی. (ع ق) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی). امیر برخاست و فرود سرای رفت ونشاط شراب کردی خالی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406). توضیح بیشتر ...
  • خالی. (اِخ) حسن بیک. وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است. وفاتش بسال 1021 هَ. ق. اتفاق افتاد و این بیت او راست:
    عشق خوبان وفاکیش ندارد سودی
    سر آن شوخ بگردم که جفاکیش بود.
    (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2019). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خالی در فرهنگ عمید

  • [مقابلِ پُر] تهی،
    جای تهی، خلوت،
    [مجاز] دور، برکنار،
    [مجاز] تنها،
    [قدیمی، مجاز] بدون همراهی چیز دیگر،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خالی در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

خالی در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

خالی در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

خالی در فارسی به عربی

  • بحیره، خزره، شاغر، غیر مشغول، فارغ، فقیر، قاحل
فرهنگ فارسی هوشیار

خالی در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

خالی در فرهنگ فارسی آزاد

  • خالِی، اسم فاعلِ خَلا، یَخْلُو، خَلاء، ایضاً بمعنای مجرد و بدون همسر، تُهی، تنها (جمع: اَخْلاء)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

خالی در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

خالی در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید