معنی حوقله

فرهنگ معین

حوقله

(حَ قَ لَ یا حُ قَ لِ) [ع. حوقله] (مص ل.) لا حول و لا قوه الا بالله گفتن.

حل جدول

حوقله

حَوْقَلَه یا حَوْلَقَه، مصدر جعلی (ساختگی) عربی و به معنای «لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِاللّه» گفتن است. این عبارت در قرآن نیامده، اما عبارت لا قُوَّه إِلّا باللّه یک بار در آیه ۳۹ سوره کهف به کار رفته است. ترجمه روان این ذکر چنین است: «هر دگرگونی و نیرویی، تنها به دست خدا است.» از این رو انسان، با گفتن این ذکر، خود و امور زندگانی‌اش را به خدا می‌سپارد.

حوقله از ذکرهای مهم و بافضیلت مسلمانان به شمار می‌رود و در روایات شیعه، آثار فراوانی برای آن ذکر شده است. این ذکر برای رفع وسوسه، فقر، بیماری و حزن توصیه شده است. بنابر منابع اسلامی، امام حسین (ع) در روز عاشورا پیوسته این ذکر را بر زبان جاری می‌کرد. حوقله در نظم و نثر فارسی، برای راندن شیطان، اظهار تعجب، اعتراض و نشان دادن ناخرسندی به کار رفته است.
حَوْلَقَه و حَوْقَلَه، هر دو، مصدر منحوتِ (تراشیده شده) و جعلی عبارت «لاحَولَ وَ لاقُوَّهَ إِلّا بِاللّه» هستند، مانند بِسمِلَه که از «بِسمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحیم» ساخته شده است.

در زبان عربی برای اختصار در بیان دو یا چند کلمه یا عبارت پرکاربرد، آن‌ها را باهم ترکیب کرده عبارت جدیدی پدید می‌آورند، حوقله و حولقه نیز از این جمله‌اند.
برخی در تفاوت حول و قُوّه گفته‌اند: حول، توان تصرّف و تغییر است در حالی که قوّه، منشأ افعال است.


ختم حوقله

روز صد مرتبه گفتن «لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِاللّه» برای دور کردن هفتاد نوع بلا که آسان ترین آن غم و اندوه است، موثر می باشد.

فرهنگ عمید

حوقله

گفتن «لا حول و لا قُوهَ الا بالله»،

فرهنگ فارسی هوشیار

حوقله

پیر و ضعیف و عاجز شدن


حولقه

برابر با حوقله است نای شیشه

لغت نامه دهخدا

حوقال

حوقال. [ح َ] (ع مص) حوقله. حیقال. بازماندن پیر از جماع بسبب پیری. رجوع به حوقله شود.


حیقال

حیقال. (ع مص) حوقله. حوقال. بازماندن پیر از جماع بسبب پیری. (منتهی الارب) (آنندراج):
یا قوم قد حوقلت او دنوت
و بعد حیقال الرجال موت.
رجوع به حوقله و حوقال شود.


حولقه

حولقه. [ح َ ل َ ق َ] (ع مص) لا حول و لا قوه الا باﷲ گفتن. لغتی است در حوقله یا لحن است. (منتهی الارب).


حسبلة

حسبله. [ح َ ب َ ل َ] (ع مص جعلی) حکایت قول حسبی اﷲ. حسبی اﷲ یا حسبی اﷲ و نعم الوکیل گفتن. مانند بسمله و حمدله و حوقله.


هیللة

هیلله. [هََ ل َ ل َ] (ع مص جعلی) لااله الااﷲ گفتن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (دهار). و این مصدری است منحوت چون حوقله که مصدری است و از لاحول ولاقوه الاباﷲ ریخته و تراشیده شده است. (از اقرب الموارد).


حوقلة

حوقله. [ح َ ق َ ل َ] (ع مص) درو کردن. || بازماندن پیر از جماع بسبب پیری. || مانده شدن و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب). سخت پیر شدن و عاجز شدن از جماع. (مهذب الاسماء). || لا حول و لا قوه الا باﷲ گفتن. || بشتاب رفتن. || گام نزدیک نهادن. || خفتن. || سپس رفتن. || دست نهادن پیران بر تهیگاه هنگام خرامیدن. || (اِ) قاروره ٔ درازگردن که با مشک دارند. || نره ٔ سست بیکار. (منتهی الارب).


بسملة

بسمله. [ب َ م َ ل َ] (ع مص) مصدر جعلی مانند حمدله و حوقله. بسم اﷲ گفتن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بسم اﷲالرحمن الرحیم گفتن. (از زوزنی) (فرهنگ نظام). مصدر منحوت ازبسم اﷲالرحمن الرحیم گفتن. (آنندراج). بمعنی بسم اﷲ الرحمن الرحیم گفتن. (غیاث). || بر زبان آوردن جمله ٔ بسم اﷲ و از آن است گفته ٔ شاعر:
لقد بسملت لیلی غداهلقیتها
فیاحبذا ذاک الحدیث البسمل.
(از اقرب الموارد).
|| در نزد مسیحیان: بسم الاب والابن و روح القدس. و در نزد مسلمانان بسم اﷲالرحمن الرحیم. (از اقرب الموارد). رجوع به بسم اﷲ الرحمن الرحیم شود.


منحوت

منحوت. [م َ] (ع ص) تراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد).تراشیده شده و نجاری شده. (ناظم الاطباء):
آن بت منحوت چون سیل سیاه
نفس بتگر چشمه ای بر شاهراه.
مولوی.
|| برساخته. ساختگی. کلمه ٔ ساخته شده از کلمه یا کلماتی دیگر مثل جعفده، از جعلنی اﷲ فداک. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمه ٔ ساخته از دو یا چند کلمه مثل شقحطب که از شق حطب آمده و بسمله و حوقله و هیلله و حیعله و... (المزهر ص 286) (یادداشت ایضاً).
- فعل منحوت (در اصطلاح این کتاب)، چون «فهمیدن » از «فهم » و «غارتیدن » از «غارت » و «طلبیدن » از «طلب » و «رقصیدن » از «رقص ». (یادداشت مرحوم دهخدا).


تهلیل

تهلیل. [ت َ] (ع مص) لا اله الا اﷲ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لا اله الا اﷲ گفتن و این مأخوذ از هیلله است مانند بسمله و حوقله. یقال: سبح فلان و هلِّل. (از اقرب الموارد):
همه شب نبودش قرار وهجوع
زتسبیح و تهلیل و ما را ز جوع.
سعدی (بوستان).
- اهل تهلیل، آنانکه خدای را یگانه دانند و به یکتایی او ایمان دارند: مسلمین هرگز بر هیچکس از اهل تهلیل که قصد او نکردند شمشیر نکشند. (تاریخ سیستان).
|| بددلی کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). بددل شدن و گریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپسایکی برگشتن. || نامه نوشتن. || سپس ماندن و بازایستادن از دشنام دادن. یقال: هلّل عن شتمه، اذا تأخر عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).

معادل ابجد

حوقله

149

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری