معنی حظ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(حَ ظّ) [ع.] (اِ.) بهره، نصیب. ج. حظوظ.
فرهنگ عمید
خوشی، لذت،
(اسم) [قدیمی] بهره، نصیب،
[قدیمی] بهره بردن، نصیب بردن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
التذاذ، کیف، لذت، خوشی، بهره، سهم، نصیب، سعادت، کامیابی
فارسی به انگلیسی
Delectation, Enchantment, Pleasure, Treat
فارسی به عربی
بهجه
عربی به فارسی
قلا ب لنگر , زمین گیر , انتهای دم نهنگ , یکنوع ماهی پهن , دارای دو انتهای نوک تیز , اصابت اتفاق , اتفاق , طالع , شانس , بخت , اقبال , خوشبختی
فرهنگ فارسی هوشیار
بهره، نصیب، سهم، بهره مند شدن، دولتمند شدن
فرهنگ فارسی آزاد
حَظّ، (حَظَّ، یَحَظُّ و حُظَّ و اَحَظَّ) لَذَّت بردن، حظّ بردن، بهره و نصیب بردن. لَذَّت، نصیب، بهره،
معادل ابجد
908