معنی حصاد

حصاد
معادل ابجد

حصاد در معادل ابجد

حصاد
  • 103
حل جدول

حصاد در حل جدول

فرهنگ معین

حصاد در فرهنگ معین

  • (حَ یا حِ) [ع.] (مص م.) درو کردن.
لغت نامه دهخدا

حصاد در لغت نامه دهخدا

  • حصاد. [ح َ / ح ِ] (ع مص) درودن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان عادل بن علی). درویدن. بدرودن. بدرویدن. درو. درود. دارا. درو کردن. درودن به دهن. حصد. احتصاد. مقابل زرع. بریدن کشت با داس:
    پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد
    جان این کشتن نباتست و حصاد.
    مولوی.
    صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: موسم حصاد گاهی بواسطه ٔ پست و بلندی محل تفاوت نماید، چنانکه موسم حصاد محلی زودتر از محل دیگر رسد و حصاد حبوبات مختلفه ٔ هر یک به موسم خود پی درپی آمده هر یک را اسمی خاص بود. توضیح بیشتر ...
  • حصاد. [ح ُص ْ صا] (ع ص، اِ) ج ِ حاصد. حصده. دروگران. درودگران. توضیح بیشتر ...
  • حصاد. [ح َص ْ صا] (ع ص) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. (مهذب الاسماء). درودگر. توضیح بیشتر ...
  • حصاد. [ح َ] (ع اِ) درو. هنگام درو.

فرهنگ عمید

حصاد در فرهنگ عمید

  • درو کردن،

    (اسم) هنگام درو،
  • دروکننده،
عربی به فارسی

حصاد در عربی به فارسی

  • خرمن , محصول , هنگام درو , وقت خرمن , نتیجه , حاصل , درو کردن وبرداشتن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

حصاد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ هنگام درو، میوه بر ‎ (مصدر) درو کردن بریدن محصول با داس و مانند آن درویدن، (اسم) هنگام درو. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

حصاد در فرهنگ فارسی آزاد

  • حَصاد، وقت دِرُو، کشت درو شده، محصول برداشته شده، ثمره،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید