معنی حزین

حزین
معادل ابجد

حزین در معادل ابجد

حزین
  • 75
حل جدول

حزین در حل جدول

  • اندوهگین، غمگین، دلتنگ، محزون، ملول، نژند
  • غمگین
  • اندوه زده
  • زار
مترادف و متضاد زبان فارسی

حزین در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اندوهگین، غمناک، غم‌انگیز، حزن‌آور، حزن‌انگیز،
    (متضاد) شاد، مشعوف، غمین، محزون، متاسف، محزون، مغموم، ملول، نژند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

حزین در فرهنگ معین

  • (حَ) [ع.] (ص.) اندوهناک، غمگین.
لغت نامه دهخدا

حزین در لغت نامه دهخدا

  • حزین. [ح َ] (ع ص) محزون. مهموم. غمناک. اندوهناک. اندوهگین. (دهار) (منتهی الارب). غمگن. غمگین. غمین. اندوهگن. غمنده. مغموم. افسرده: مِحزان، حزنان، که خاطری حزین دارد. ضد مسرور. (معجم البلدان). ج، حِزان. حُزناء: چون یعقوب را دید سلام کرد و گفت ایها الشیخ الحزین. (قصص الانبیاء ص 271).
    گر چنین باشی بهر شاعر که آید نزد شاه
    بس که باید مر ترا بودن حزین.
    منوچهری.
    چو استر سزاوار پالان و قیدی
    اگر از پی استر و زین حزینی. توضیح بیشتر ...
  • حزین. [ح َ] (اِخ) آبی است به نجد. (معجم البلدان).

فرهنگ عمید

حزین در فرهنگ عمید

  • غمگین، اندوهگین، اندوهناک، غمناک،
فارسی به ترکی

حزین در فارسی به ترکی

نام های ایرانی

حزین در نام های ایرانی

  • پسرانه، اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی

حزین در عربی به فارسی

  • سوگوار , عزادار , غمگین , اندوگین , غمناک , نژند , محزون , اندوهناک , دلتنگ , افسرده وملول , بدبخت , ناکام , نامراد , شوربخت , بداقبال. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

حزین در فرهنگ فارسی هوشیار

  • اندوهگین، غمناک، افسرده، مهموم، مغموم
فرهنگ فارسی آزاد

حزین در فرهنگ فارسی آزاد

  • حَزِیْن، اندوهگین- غمگین (جمع:حُزَناء- حَزانی- حِزان)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید