معنی حرمان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(حِ) [ع.] (مص ل.) بی بهره بودن، بیرون ماندن.
فرهنگ عمید
بازداشتن، منع کردن،
بیبهره کردن،
بیروزی کردن،
بیبهره ماندن، بیبهرگی،
نومیدی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیبهرگی، بینصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس،
(متضاد) بهرهوری، کامیابی
فارسی به انگلیسی
Frustration
فرهنگ فارسی هوشیار
نومیدی، نا امیدی، محرومی، یاس، بی بهرگی
فرهنگ فارسی آزاد
حِرْمان، بی نصیبی- خسران- بی رزقی- محرومیت- بی بهرگی- ناامیدی،
معادل ابجد
299