معنی حذاقت
فرهنگ معین
(حَ یا حِ قَ) [ع. حذاقه] (اِمص.) مهارت، چیره دستی.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
استادی، تبحر، چیرهدستی، پختگی، آزمودگی، خبرگی، زیرکی، مهارت،
(متضاد) بیتجربگی، خامی
فرهنگ فارسی هوشیار
زیرک شدن و استاد شدن در کاری
حذاقت داشتن
(مصدر) مهارت داشتن چیره دست بودن.
مهارت
زیرکی، استادی، حذاقت، زبردستی
فرهنگ فارسی آزاد
لغت نامه دهخدا
معادل ابجد
1209