معنی جوان مرد

حل جدول

مرد جوان

نیو

شاب، نیو


جوان مرد

رادمرد


آخرین جوان مرد

رمان واکر پرسى


ِجوان

برنا، شاب


جوان

برنا

برناک، ورنا، برنا، شاب

شاب

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

جوان

آن‌که یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، بُرنا،
[مجاز] کم‌تجربه،
[قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان،

فرهنگ معین

جوان

(جَ) [په.] (ص. اِ.) هر چیز کم سن. مق پیر.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوان

برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته،
(متضاد) پیر

فارسی به عربی

جوان

شاب، صغار السمک، صغیر، مراهق

فرهنگ فارسی هوشیار

جوان

برنا، مقابل پیر، هر چیز که از عمر آن چندان نگذشته باشد

معادل ابجد

جوان مرد

304

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری