معنی جنبنده

فارسی به انگلیسی

جنبنده‌

Mover, Moving, Wiggler, Wiggly

فرهنگ فارسی هوشیار

جنبنده

‎-1 (اسم) متحرک، (اسم) شپش: (پوستینی داشتیم جنبنده بسیار درآن افتاده بود. ) (عطار تذکره الاولیا ء ج 1 ص 84)


مترعرع

‎ جنبنده، بالنده (اسم) جنبنده، بالنده.


متزعزع

‎ جنبنده، پالوده فالوده (اسم) جنبنده لرزنده.

حل جدول

فرهنگ معین

جنبنده

(جُ بَ دِ) (ص فا.) متحرک.

فرهنگ عمید

جنبنده

موجود زنده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جنبنده

متحرک، جاندار، دابه،
(متضاد) جماد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سیار

جنبنده

انگلیسی به فارسی

vacillant

جنبنده


vibratile

جنبنده


jiggly

جنبنده

گویش مازندرانی

جمبنده

جنبنده

معادل ابجد

جنبنده

114

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری