معنی جلو

فارسی به انگلیسی

جلو

Advanced, Ahead, Ante-, Along, Fore, Fore-, Forward, Front, Head, Foreground, On, Pre-, Pro-, Up, Obverse, Forth, First

فارسی به ترکی

جلو‬

ön, ön taraf

فرهنگ فارسی هوشیار

جلو جلو

پیشاپیش


جلو

عنان اسب بیرون کردن بیرون کردن پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه

فارسی به ایتالیایی

جلو

anticipo

davanti

avanti

فرهنگ معین

جلو

(~.) (اِ.) سیخ کباب (چوبی یا آهنی).

(ق.) پیش، مقابل، (اِ.) لگام مرکوب، عنان، افسار، پیش از دیگران یا دیگر چیزها. [خوانش: (جُ یا جمع لُ) [تر. جیلاو]]

(جَ) (ص.) شوخ و شنگ.

فارسی به عربی

جلو()

مقدمه


جلو

جبهه، طلیعه، علی طول، فصاعدا، قبل ذلک، للامام، مهاجم

گویش مازندرانی

جلو

از توابع رامسر

واژه پیشنهادی

جلو

نزد

فرهنگ عمید

جلو

پیش،
پیش‌رو،
روبه‌رو،
در حضور،
[قدیمی] لگام و افسار اسب،

حل جدول

جلو

رو به رو

روبه رو

فارسی به آلمانی

جلو

Bevor, Ehe, Entlang, Vor, Voran, Vorauf, Vorher, Front (f), Vorder-, Vorderseite (f), Vorwärts

معادل ابجد

جلو

39

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری