معنی جفاپیشه
فرهنگ عمید
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان،
(متضاد) مهربان
نامهربان
جفاپیشه، جفاکار، جورپیشه، سرسنگین، غدار،
(متضاد) مهربان
سختدل
جفاپیشه، خونریز، شقی، ظالم،
(متضاد) مهربان، عطوف، باعاطفه
جفاجو
جفاپیشه، جفاکار، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان،
(متضاد) مهرورز
کافرخو
جفاپیشه، جفاجو، جورپیشه، ستمگر، ظالم، غدار، کافرصفت،
(متضاد) مهربان
متعدی
متجاسر، متجاوز، جفاپیشه، خاطی، ستمگر، ظالم، غیرلازم،
(متضاد) لازم
ستمکار، ستمکار
بیدادگر، جبار، جفاپیشه، ستمکاره، جفاکار، ستمگر، سفاک، شریر، ظالم، مردمآزار،
(متضاد) عادل، دادگر
سرپنجه
چنگ، چنگال، استیلا، تسلط، زور، قدرت، مسلط، جفاپیشه، ستمگر، ظالم،
(متضاد) دادگر، رئوف
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) ستمکار ظالم، معشوق نامهربان محبوب ستمگر.
معادل ابجد
401