معنی جبر

جبر
معادل ابجد

جبر در معادل ابجد

جبر
  • 205
حل جدول

جبر در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

جبر در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی،
    (متضاد) اختیار، تفویض. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

جبر در فرهنگ معین

  • (مص م. ) کسی را به انجام کارهایی واداشتن، اصلاح کردن با زور و قهر، (اِ. ) اکراه، ناچاری، نام یکی از مباحث ریاضی، شکسته بندی. [خوانش: (جَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

جبر در فرهنگ عمید

  • به‌زور به کاری واداشتن،
    (ریاضی) بخش گسترده و مهمی در علوم ریاضی که در آن حروف و علامات به‌جای اعداد به‌کار می‌رود و در حساب فرمول‌های ساده و آسان به‌دست می‌دهد. با به کار بردن حروف و علامات بسیاری از مجهولات را استخراج می‌کنند، و مجهولات عددیه را با زیاد و کم ‌کردن اعداد در مبادی مطلوب به‌دست می‌آورند،
    (اسم) [مقابلِ اختیار و تفویض] (فلسفه) =اختیار
    [قدیمی] بستن استخوان شکسته و ترمیم آن،
    [قدیمی، مجاز] بهبود بخشیدن، اصلاح: به روزگاری سلامت شکستگان دریاب / که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند (سعدی: ۹۳)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

جبر در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

جبر در فارسی به عربی

  • جبر، حساب التفاضل والتکامل، حفاره، قصور ذاتی
عربی به فارسی

جبر در عربی به فارسی

  • جبر , جبر و مقابله
فرهنگ فارسی هوشیار

جبر در فرهنگ فارسی هوشیار

  • کسی را بزور بکاری واداشتن
فرهنگ فارسی آزاد

جبر در فرهنگ فارسی آزاد

  • جَبْر، شکسته بندی- آنچه که بدان استخوان شکسته را ببندند (جمع:جِبار)، بنده- بزرگی- مجبور بودن- نام شعبه ای از علوم که برای حل مجهولات از حروف استفاده می کنند،. توضیح بیشتر ...
  • جَبْر، نام مکتب فلسفی مذهبی که پیروانش معتقدند که امور بر حسب ارادهء الهی و آنچه که مقرر شده انجام میگیرد، نه به اختیار خود شخص و کسی را اختیار خلق افعال نه،. توضیح بیشتر ...
  • جَبْر، (جَبَرَ-یَجْبُرُ) استخوان شکسته را بستن و معالجه کردن، احتیاج فقیر بر آوردن، به یتیم خدمت و محبت کردن، تحمیل کردن و به زور بکاری واداشتن،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید