معنی جای دوشاخه

حل جدول

فارسی به عربی

دوشاخه

رکبه، عکاز

فرهنگ عمید

دوشاخه

هر آلتی که بر سر آن دو میله به شکل دو انگشت باشد،


جای

"

فارسی به آلمانی

فارسی به ترکی

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

جای

به‌ازا، عوض

فرهنگ فارسی هوشیار

جای

مطلق مکان، جا، مقام


آرام جای

(اسم) جای استراحت جای آسایش.


پناه جای

جای استوار، پناهگاه

لغت نامه دهخدا

آرام جای

آرام جای. (اِ مرکب) جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای.
فردوسی.


پهن جای

پهن جای. [پ َ] (اِ مرکب) جای فراخ و پهناور:
برآمد غو بوق و هندی درای
بجوشید لشکر بدان پهن جای.
فردوسی.


قدم جای

قدم جای. [ق َ دَ] (اِ مرکب) جای قدم. قدمگاه. (آنندراج):
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود.


فراخ جای

فراخ جای. [ف َ] (اِ مرکب) جای گشاده: فجرهالوادی، فراخ جای رودبار که آب روان گردد بسوی آن. (منتهی الارب). رجوع به فجرهالوادی شود.

معادل ابجد

جای دوشاخه

930

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری