معنی جامگی
فرهنگ عمید
پولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار میدهند، وظیفه، مستمری: زاین ده که نجاتنامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳: ۴۹۸)،
جامگی خوار
وظیفهخوار: که ای جامگیخوار تدبیر من / ز جام سخن چاشنیگیر من (نظامی۵: ۷۶۳)،
نوکر و خدمتکار که مقرری ماهیانه یا سالیانه بگیرد،
فرهنگ معین
(مِ) (اِ.) مستمری، مواجب.
جامگی خوار
(~. خا) (اِ. ص.) خدمتکار، نوکر، خدمتکاری که حقوق می گیرد.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پول ماهانه ای که به خدمتکار دهند
جامگی خوار
(صفت) گیرنده جامگی خدمتکار پرستار، مردم علوفه دار، مردم علوفه دار، شرابخوار.
بی جامگی
بدون مواجب، بی جیره
کبود جامگی
جامه کبود پوشیدن.
جامکیه
پارسی تازی گشته جامگی
راتبه خوار
جامگی خوار روزی خوار
لغت نامه دهخدا
بی جامگی. [م َ / م ِ] (ص مرکب) بدون مواجب. بی جیره:
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تودست.
نظامی.
معادل ابجد
74