معنی ثوابت
فرهنگ فارسی آزاد
ثَوابت، ستاره هایی که حرکت انتقالی ندارند (بر خلاف سَیّارات) و معمولاً از خود روشنایی دارند، ستاره های ثابت (منظور اینستکه وضع نسبی آنها ثابت است)،
لغت نامه دهخدا
ثوابت. [ث َ ب ِ] (ع ص، اِ) ج ِ ثابته. تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره. ستارگان آرمیده. ستارگان یابانی. ستارگان بیابانی. نجوم ثابته، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ باشد. و ثوابت را قدما در چهل وهشت صورت تصویر کرده اند و از آن دوازده بر منطقهالبروج و بیست ویک بر شمال و پانزده بجنوب. و قدما هزاروبیست و دو ستاره در مجموع صور شناخته بودند. ولی طبق تحقیقات منجمین معاصر جمعاً 7600 عدد از ثوابت با چشم دیده میشود ولی در نیمکره ٔ شمالی فقط تا 2500 ستاره ٔ ثابت میتوان دید و تعداد مجموع ثوابت را دومیلیارد دانسته اند.
صورتهای منطقهالبروج: 1- حمل. بره. الکبش. بره ٔ فلک. برج حمل. 2- ثور. گاو. گاو گردون. برج ثور. گاو فلک. 3- جوزا. توأمان. دوپیکر. برج جوزا. 4- سرطان. خرچنگ. خرچنگ فلک. برج سرطان. 5- اسد. شیر. شیر فلک. برج اسد. شیر سپهر. 6- سنبله. عذراء. خوشه. برج سنبله. خوشه ٔ سپهر. خوشه ٔ چرخ. 7- میزان. ترازو. شاهین. برج میزان. ترازوی فلک. شاهین فلک. 8- عقرب. کژدم. برج عقرب. کژدم چرخ. کژدم گردون. کژدم نیلوفری. 9- قوس. رامی. قوس فلک. کمان چرخ. برج قوس. 10- جدی. بزغاله. بزیچه ٔچرخ. برج جدی. بزغاله ٔ فلک. 11- دلو. ساکب الماء. برج دلو. 12- حوت. حوتین. ماهی. برج حوت. ماهی سپهر. سمکه.
صورتهای شمالی: 1- دب اصغر. ضواجع. هفت اورنگ کهین. سریر فلک. بنات النعش صغری. 2- دب اکبر. هفت اورنگ مهین. بنات النعش کبری. دختران نعش بزرگ. 3- تنین. اژدهای فلک. التنین. 4- قیقاوس. ملتهب. الاثافی. کیکاوس. قیقاووس. 5- عوّاء. بؤرطیس. حارس. بقار. گاوچران. راعی الشاء. حارس الشمال. صباح. حارس السماء. 6- اکلیل شمالی. فکه.کاسه ٔ درویشان. قصعهالمساکین. کاسه ٔ یتیمان. کاسه ٔ لئیمان. 7- جاثی علی رکبتیه. 8- لورا. شلیاق. کشف. السلحفاه. نسر واقع. چنگ رومی. سلیاق. 9- دجاجه. الدجاجه. ماکیان. اوزالعراقی. الفوارس. (مفاتیح خوارزمی). الطائر. 10- مراءه ذات الکرسی. ذات الکرسی. خداوند کرسی. عرش. منبر. 11- حامل رأس الغول. برساوس. سوار. برشاووش. 12- ممسک العنان. ممسک الاعنه. صاحب المعز. حامل العناق. انیخس. (مفاتیح خوارزمی). القاید. ذوالعنان. گیرنده ٔ عنان. 13- حوا. 14- حیهالحوا. 15- سهم. تیر. نوک نشابه. السهم. 16- عقاب. العقاب. (صورتین عقاب و سهم را تواماً نسر طائر خوانند). 17- دلفین. الصلیب. 18- فرس اول. قطعهالفرس. 19- فرس ثانی. فرس اعظم. الفرس. 20- المراءه التی لم تر بعلا. ناقه. اندرومیدا. المراءهالمسلسله. 21- مثلث. الاشراط.
صورتهای جنوبی: 1- قیطس. سبعالبحر. 2- جبار. الجبار. 3- نهر. النهر. اریدانوس.4- ارنب. الأرنب. خرگوش. 5- کلب اکبر. سگ بزرگ.کلب الجبار. شعری العبور. شعرای یمانی. 6- کلب مقدم. کلب اصغر. سگ کوچک. شعرای شامیه. الغمیصاء. 7- شجاع. الشجاع. الحیه. 8- سفینه. کشتی. السفینه. 9- کاس. باطیه. معلف. 10- غراب. الغراب. 11- قنطورس. حامل السبع. الظلیم. 12- سبع. ذئب. 13- مجمره. الببغاء. آتشدان (بیرونی). محراب نفاطه. 14- اکلیل جنوبی. 15- حوت جنوبی.
متأخرین دو صورت بر صور چهل و هشت گانه افزوده اند: 1- شعر بر نیکی. هلبه. موی ملکه برنیس. حوض. ضفیرهالاسد. ذات الشعور. 2- انطونیوس. || بروج ثوابت، ستارگان فلک هشتم. (بقول قدماء). || ثوابت منطقهالبروج، بروج دوازده گانه باشد:
دگر چرخ ده و دو خانه باشد
ثوابت را در او کاشانه باشد.
ناصرخسرو.
ثابتات
ثابتات. [ب ِ] (ع ص، اِ) ج ِ ثابته. کواکب ثابته. ثوابت.
- چرخ ثابتات. فلک ثوابت. فلک هشتم:
یا کسی دیگر مر او را برکشید
آنکه کرسی اوست چرخ ثابتات.
ناصرخسرو.
صیاح
صیاح. [ص َی ْ یا] (اِخ) از ستارگان، و از ثوابت و از صور شمالی است. حارس الشمال. راعی الشاء. عرقوب الاسد. طاردهالبرد. درک الاسد. بقار. گاوچران. رجوع به ثوابت شود.
نژه
نژه. [ن َ ژَه ْ] (اِخ) نام ستاره ای است از ثوابت. (برهان قاطع) (از جهانگیری).
فرهنگ معین
(ثَ بِ) [ع.] (اِ.) جِ ثابته، ستارگان ثابت که مانند سیارات حرکت انتقالی ندارند.
فرهنگ عمید
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی به فارسی
سوئدی به فارسی
ستاره ثابت، ثوابت،
معادل ابجد
909