معنی تیم

تیم
معادل ابجد

تیم در معادل ابجد

تیم
  • 450
حل جدول

تیم در حل جدول

  • گروه ورزشی
مترادف و متضاد زبان فارسی

تیم در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اکیپ، باند، دسته، گروه، تعهد، غم‌خواری، کاروان‌سرا، اندوه، دل‌تنگی، آویشن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

تیم در فرهنگ معین

  • (اِ.) کاروانسرای بزرگ.
  • (اِ.) اندوه، دلتنگی.
  • [انگ.] (اِ.) یک دسته ورزشکار از یک رشته ورزشی.
لغت نامه دهخدا

تیم در لغت نامه دهخدا

  • تیم. (اِ) کاروانسرای بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 342). کاروانسرای بزرگ را گویند. چه تیمچه کاروانسرای کوچک است. (برهان). کاروان سرا. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات) (اوبهی). کاروانسرای بزرگ است و حجره و خانه را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). کاروانسرای بزرگ و بازار. (ناظم الاطباء). خانه و کاروانسرا. (شرفنامه ٔ منیری):
    چو پوست روبه بینی به تیم واتگران
    بدان که تهمت از دنبه ٔبسرکار است.
    رودکی. توضیح بیشتر ...
  • تیم. [ت َ] (ع مص) بنده ٔ خود کردن و رام و منقاد گردانیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده گردانیدن به عشق. (زوزنی). به بندگی گرفتن دوستی. (تاج المصادر بیهقی). توضیح بیشتر ...
  • تیم. [ت َ] (ع اِ) بنده و از آن است تیم اﷲبن ثعلبهبن عکابه و تیم اﷲبن قاسط در نمر، و در قریش. تیم بن مره قوم ابی بکر (رض) و تیم بن غالبین فهر و تیم بن قیس بن ثعلبهبن عکابه ودر بکر تیم بن شیبان بن ثعله و در ضبه تیم اللات و تیم بن ضبه و در خزرج تیم اللات که پدران قبیله اند. (منتهی الارب). بنده و تیم اﷲ بنده ٔ خدا و پدر چند قبیله. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده و تیم اﷲ و تیم اللات و تیم قریش، هر سه نام قبیله ای است. توضیح بیشتر ...
  • تیم. [ت َ ی َ] (اِخ) بطنی است از غافق و از آن قبیله است: القاضی محمد التیمی که از انس روایت دارد. (از منتهی الارب). بطنی است از عرب. (ناظم الاطباء). || کوهی است شرق مدینه. (از منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تیم در فرهنگ عمید

  • گروهی بازیکن که با یکدیگر در مقابل یک گروه ورزشی دیگر بازی می‌کنند یا مسابقه می‌دهند: تیم فوتبال،
    گروهی مرکّب از دو نفر یا بیشتر که برای یک هدف مشخص تلاش می‌کنند: تیم پزشکی،. توضیح بیشتر ...
  • کاروان‌سرا،
    بنایی شامل چند دکان یا حجره که بازرگانان در آنجا دادوستد می‌کنند، بازار: امیدهاست که از یال او ادیم برند / هزار کفشگر اندر میان رستهٴ تیم (سوزنی: لغت‌نامه: تیم)،. توضیح بیشتر ...
  • اندوه، دلتنگی،

    غم‌خواری،
فارسی به انگلیسی

تیم در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

تیم در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

تیم در فارسی به عربی

عربی به فارسی

تیم در عربی به فارسی

گویش مازندرانی

تیم در گویش مازندرانی

  • دانه، بذر، تخم، تبار، نژاد، دسته، یک عدد نشای آماده...
فرهنگ فارسی هوشیار

تیم در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بنده خود کردن و رام گردانیدن یک دسته ورزشکار در یک رشته از ورزشی. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید