معنی تیرانداختن

حل جدول

تیرانداختن

رمایت

رمایت، رمی

رمی


رمی

تیرانداختن


رمایت، رمی

تیرانداختن

فارسی به عربی

گویش مازندرانی

تیر بنگستن

تیرانداختن

انگلیسی به فارسی

shaft

تیرانداختن

فرهنگ فارسی هوشیار

ارشاق

‎ تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن

لغت نامه دهخدا

ترمیدن

ترمیدن. [ت َ دَ] (مص) تیرانداختن وافگندن. (ناظم الاطباء). بمعنی تیرانداختن، کذا در فرهنگ جهانگیری. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 287 ب).

فرهنگ عمید

رشق

تیرانداختن، با تیر زدن،
تندوتیز به کسی نگریستن،
با زبان طعنه زدن،

فرهنگ فارسی آزاد

ترامی

تَرامِی، بهم تیرانداختن، تهاجُم، رسیدن خبر، تتابع، بهم پیوستن اَبرها، منتهی شدن،

فرهنگ معین

رشق

(مص م.) تیرانداختن، (اِمص.) تیراندازی کردن، (اِ.) آواز کلک. [خوانش: (رَ شْ) [ع.]]

فرانسوی به فارسی

hampe

میله , استوانه , بدنه , چوبه , قلم , سابقه , دسته , چوب , تیر , پرتو , چاه , دودکش , بادکش , نیزه , خدنگ , گلوله , ستون , تیرانداختن , پرتو افکندن.

سوئدی به فارسی

drivaxel

میله، استوانه، بدنه، چوبه، قلم، سابقه، دسته، چوب، تیر، پرتو، چاه، دودکش، بادکش، نیزه، خدنگ، گلوله، ستون، تیرانداختن، پرتو افکندن،

معادل ابجد

تیرانداختن

1716

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری