معنی تکو
فرهنگ عمید
موی درهمپیچیده و مجعد: در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: تکو)،
نانروغنی،
لغت نامه دهخدا
تکو. [ت َ] (اِ) نان تنک روغنی. (برهان) (انجمن آراء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نان تنکی را گویند که روغن در خمیر آن کرده بپزند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تکوی. (انجمن آرا) (آنندراج). || موی درهم پیچیده و مجعد را نیزگفته اند. (برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). موی مجعد باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). موی زنگیانه. (شرفنامه ٔ منیری):
در تکوی تست جان من اسیر
چون غریبی کو به ظلمت خو گرفت.
اثیر اخسیکتی (از فرهنگ رشیدی).
ده تکو
ده تکو. [دِه ْ ت َ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گویش مازندرانی
فرزندی که همیشه همراه پدر یا مادر یا یکی از خویشان باشد
گاوبان خردسال، پایین ترین رده های گاوبانی، نوجوان
بیافت، تکان
تکو بکو
جر و بحث بگو مگو
تکو پوری
تکو بخاردن
گیر کردن پا به هنگام حرکت به طوری که فرد با سر به طرف جلو...
شور تکو
خیلی شور
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی.
فرهنگ معین
موی در هم پیچیده، نان روغنی. [خوانش: (تَ) (اِ.)]
معادل ابجد
426