معنی تکو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تکو. [ت َ] (اِ) نان تنک روغنی. (برهان) (انجمن آراء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نان تنکی را گویند که روغن در خمیر آن کرده بپزند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تکوی. (انجمن آرا) (آنندراج). || موی درهم پیچیده و مجعد را نیزگفته اند. (برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). موی مجعد باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). موی زنگیانه. (شرفنامه ٔ منیری):
در تکوی تست جان من اسیر
چون غریبی کو به ظلمت خو گرفت.
اثیر اخسیکتی (از فرهنگ رشیدی).

فرهنگ معین

موی در هم پیچیده، نان روغنی. [خوانش: (تَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

موی درهم‌پیچیده و مجعد: در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین‌ اخسیکتی: مجمع‌الفرس: تکو)،
نان‌روغنی،

حل جدول

نان روغنی

نان روغنی، موی مجعد

گویش مازندرانی

فرزندی که همیشه همراه پدر یا مادر یا یکی از خویشان باشد

گاوبان خردسال، پایین ترین رده های گاوبانی، نوجوان

بیافت، تکان

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری