معنی تناسا

حل جدول

تناسا

تنبل


تنبل

تناسا

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

تن آسا

تن آسا. [ت َ] (ص مرکب) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج. (انجمن آرا) (آنندراج). تن آسا و تن آسای، کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و نوازش می کند. (ناظم الاطباء). تن آساینده. تن پرور. آسایش خواه:
در اوهرکه گویی تن آساتر است
همو بیش با رنج و دردسر است.
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 117).
رجوع به تن آسائی و تن آسای شود.


تن آسان

تن آسان. [ت َ] (ص مرکب) آسوده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان). آسوده و راحت و آرام. (ناظم الاطباء). از«تن » + «آسان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین):
برفتن دوهفته درنگ آمدش
تن آسان خراسان بچنگ آمدش.
فردوسی.
هر آنگه که باشی تن آسان ز رنج
ننازی به تاج و ننازی به گنج.
فردوسی.
تن آسان به سوی خراسان کشید
سپه را به آیین ساسان کشید.
فردوسی.
تن آسان نبوده ست بی رنج کس
نهاد زمانه بر اینست و بس.
فردوسی.
تن آسان بدی شاد و پیروزبخت
چرا کردی آهنگ این تاج و تخت.
فردوسی.
شادمانه زی و تن آسای باش
به عدو بازدار رنج و تعب.
فرخی.
از کف او چنان هراسد بخل
که تن آسان تندرست از تب.
فرخی.
جاوید شاد باد و تن آسان و تندرست
آن مهتر کریم خصال ملک نژاد.
فرخی.
شادمان باد و تن آسان و بکام دل خویش
دشمنان را ز نهیبش دل و جان اندروای.
فرخی.
نباید مرترا مرز خراسان
هم ایدر باش دلشاد و تن آسان.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
و برتختی می نشست در صدر و دور او آذینها گرفته و آن را مردی پنج می کشیدند و از هندوستان به بلخ هم بر این جمله آمده بودکه تن آسان تر و آرامتر بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246)....و بدانند که اگر پدر ما گذشته شد ما ایشان رانخواهیم گذاشت که خواب ببینند و خوش و تن آسان باشند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 284).
ز روزگار نداریم هیچگونه گله
که سخت خرم و با نعمت و تن آسانیم.
مسعودسعد.
از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم.
خاقانی.
تن آسان کسی کو قویدل تر است.
نظامی.
|| تندرست. (برهان) (ناظم الاطباء). تناسا و تناسان هر دوبمعنی آسوده تن و صحیح المزاج. (انجمن آرا) (آنندراج). || کاهل. تنبل. راحت طلب. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا):
تن آسان نگردد سر انجمن
همه بیم جان باشد و رنج تن.
فردوسی.
تن آسان غم و رنج بار آورد
چو رنج آوری گنج بار آورد.
فردوسی.
غره شدی بدانچه پسندیدت
هرکاهلی خسیس تن آسانی.
ناصرخسرو.
گردد به یک انعام تو رنجور تن آسان
گردد به یک احسان تو درویش توانگر.
معزی.
خوشه چینم بوقت کشت و درو
ارزن و باقلی و گندم و جو
سال تا سال از آن بود نانم
تا نگویی که من تن آسانم.
سنائی.
رج__وع به تن آسانی شود.

معادل ابجد

تناسا

512

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری