معنی تلخاب
لغت نامه دهخدا
تلخاب. [ت َ] (اِ مرکب) آب تلخ و آب نمک. (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته
ره سوی دریا یافته تلخاب دریا ریخته.
خاقانی.
رجوع به تلخ شود.
زرین رسن
زرین رسن. [زَرْ ری رَ س َ] (اِ مرکب) رسنی بافته از زر. رسن طلائی. || زرین رسن و یوسف زرین رسن کنایه از خورشید و شعاع آن:
از چاه دی رسته به فن این یوسف زرین رسن
وز ابر مصری پیرهن اشک زلیخا ریخته
آن یوسف گردون نشین عیسی پاکش هم قرین
دردلو رفته پیش از این آتش به صحرا ریخته
زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته
ره سوی دریا یافته تلخاب دریاریخته.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 390).
صبح که شد یوسف زرین رسن
چاه کنان در زنخ یاسمن.
نظامی.
رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
حل جدول
رودی در ایلام
از رودهای استان ایلام
تلخاب ، جزمان
رودی در ایلام
از رودهای استان ایلام
تلخاب
رودی در استان ایلام
تلخاب
رودی در ایلام
تلخاب
تلخاب، جزمان
معادل ابجد
1033