معنی تقلید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گردن بند به گردن انداختن، پیروی کردن، کار به عهده کسی گذاشتن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
از روی کار دیگری کاری انجام دادن،
(فقه) در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن،
[قدیمی] گردنبند به گردن انداختن،
[قدیمی] کاری به عهدۀ کسی انداختن،
حل جدول
نوا
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیروی، دنباله روی
کلمات بیگانه به فارسی
دنباله روی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ادا، مقلدی، مقلدگری، پیروی، دنبالهروی، پیروی کردن، تبعیت کردن
فارسی به انگلیسی
Caricature, Echo, Imitation, Impression, Mimicry, Mockery, Simulation, Spoof
فارسی به عربی
تقلید، تمثیلیه صامته، سخریه، محاکاه، مزیف، مهزله
عربی به فارسی
تقلید , پیروی , چیز تقلیدی , بدلی , ساختگی , جعلی , جعل هویت , نقش دیگری را بازی کردن , رسم , سنت , عقیده موروثی , عرف , روایت متداول , عقیده رایج , سنن ملی
فرهنگ فارسی هوشیار
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
فرهنگ فارسی آزاد
تَقْلِید، از پی دیگری رفتن، بدون فکر و تأمل از دیگری پیروی کردن، از مجتهد پیروی نمودن، گردن بند بگردن انداختن،
فارسی به ایتالیایی
imitazione
معادل ابجد
544