معنی ترویج کننده

حل جدول

لغت نامه دهخدا

ترویج

ترویج. [ت َرْ] (ع مص) رایج کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). روان کردن. (تاج المصادر بیهقی). روایی دادن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). رواج دادن کالا. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آرایش دادن کلام و مبهم ساختن آن چنانکه حقیقت آن درک نشود. (از المنجد). || تعجیل کردن چیزی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دوام یافتن غبار بر سر شتر. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

ترویج

رواج دادن، رونق دادن،
روا کردن چیزی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ترویج

رواگی، گسترش

مترادف و متضاد زبان فارسی

ترویج

ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر


ترویج کردن

اشاعه دادن، رواج دادن، متداول ساختن

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

ترویج

(تَ) [ع.] (مص م.) رواج دادن.

کلمات بیگانه به فارسی

ترویج

گسترش

فارسی به عربی

ترویج

ترقیه


ترویج کردن

ازرع، روج

فرهنگ فارسی هوشیار

ترویج

رایج کردن، روان کردن

فرهنگ فارسی آزاد

ترویج

تَرْوِیج، رواج دادن، رَونق دادن، روا داشتن،

فارسی به ایتالیایی

ترویج کردن

promuovere

propagare

معادل ابجد

ترویج کننده

748

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری