معنی تبار

تبار
معادل ابجد

تبار در معادل ابجد

تبار
  • 603
حل جدول

تبار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تبار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل، اصل، گوهر، نژاد، نابودی، هلاک، هلاکت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

تبار در فرهنگ معین

  • (تَ) (اِ.) اصل، نژاد.
  • (~.) [ع.] (اِ.) هلاک، هلاکت.
لغت نامه دهخدا

تبار در لغت نامه دهخدا

  • تبار. [ت َ] (ع اِ) هلاک. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و این اسمی است از «تبر» و صاحب مصباح گوید: «فعال بفتح اکثر از فَعَّل َ آید مانند کلّم، کلاماً و سلّم، سلاماً و ودّع، وداعاً» و از این معنی است: «و لاتزد الظالمین الا تباراً »؛ ای هلاکاً. (اقرب الموارد). هلاکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج) (غیاث اللغات). هلاک. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا). هلاکت. (فرهنگ نظام). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی):
    از دوده و تبار وی افکند دور چرخ
    در دوده و تبار بداندیش وی تبار. توضیح بیشتر ...
  • تبار. [ت َ] (اِ) دودمان و خویشاوندان را گویند. (فرهنگ جهانگیری). دودمان و خویشاوندان و قرابتان را گویند. (برهان). خاندان و اولاد. (غیاث اللغات). اولاد و طایفه و آل. (انجمن آرا) (آنندراج). خاندان و دودمان. (شرفنامه ٔ منیری). دودمان و خویشاوندان. (فرهنگ رشیدی). نسل و دودمان. لفظ مذکور مجازاً در خویشاوندان و اقربا استعمال میشود. (فرهنگ نظام). آل و دودمان و خویشاوندان و طایفه و اهل. (ناظم الاطباء):
    دور ماند از سرای خویش و تبار
    نسری ساخت بر سر کهسار. توضیح بیشتر ...
  • تبار. [ت َ رر] (ع مص) یکدیگر را نیکی کردن: تباروا؛ تفاعلوا من البر. (اقرب الموارد). نَبارّوا؛ با هم برّ کردند. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • تبار. [ت َ] (اِخ) ابن عیاض، یکی از دو کس که عثمان بن عفان را بقتل رساندند. دیگری «سوران بن حمران » بود. (قاموس الاعلام ترکی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تبار در فرهنگ عمید

  • اصل‌ونسب، نژاد،
    خاندان، دودمان: چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی: لغت‌نامه: تبار)،. توضیح بیشتر ...
  • هلاک، دمار،
فارسی به انگلیسی

تبار در فارسی به انگلیسی

  • Ancestor, Ancestry, Derivation, Descent, Extraction, Genealogy, Lineage, Origin, Parentage, Seed. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

تبار در فارسی به عربی

  • اسلاف، جنس، قبیله
فرهنگ فارسی هوشیار

تبار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
فرهنگ فارسی آزاد

تبار در فرهنگ فارسی آزاد

  • تَبار، هلاک، دمار،
فارسی به ایتالیایی

تبار در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

تبار در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید