معنی تالار بزرگ

واژه پیشنهادی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

تالار

تالار. [تال ْ لا] (اِخ) مرکز بلوکی است به آلپ علیا در ناحیه ٔ گاپ بر کنار دورانس واقع است و 636 تن سکنه دارد.

تالار. [تال ْ لا] (اِخ) (کامیل دوستن دوک دو. مارشال فرانسه و از مردان سیاسی بود. در سال 1652 م. متولد شد و بسال 1728 درگذشت.

تالار. (اِخ) رودخانه ای است در مازندران. (فرهنگ نظام). رود تالار از سوادکوه گذشته و ببحر خزر میریزد. (از التدوین). رودی است در شاهی که دهستان کیاکلا را مشروب سازد. رجوع به تالارپشت و تالارپی و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 6، 42، 43، 48، 49، 50 و 56 شود.

تالار. (اِ) تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند. (برهان) (از فرهنگ اوبهی). عمارتی بود که چهار ستون بر چهار طرف صفه بر زمین فروبرند و بالای آن را بچوب و تخته بپوشند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تخت یا خانه ای که بر بالای چند ستون سازند. (ناظم الاطباء). اطاق چوبی که بر بالای چهار ستون چوبی ساخته میشود به این طور که چهار ستون بزرگ در زمین فروکنند و وسط آن ستونها تخته ها کوبیده فرش اطاق قرار دهند و بالای ستونها را با تخته پوشیده سقف اطاق سازند. چنین اطاق در شهرهای مرطوب ایران مثل تبرستان و گیلان برای خواب شب تابستان استعمال میشود که هم بادگیر است و هم جانوران درنده را به آن راه نیست اما در تبرستان آن را اکنون نفار گویند. (فرهنگ نظام). در تبرستان آن را «ناپار» و«نپار» گویند. (از آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. محمّد معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرد: کردی «تالار»، گیلکی «تَلَر»:
چندین رنج و بلا و جور کشیدم
تاش به بالای خانه بردم و تالار.
سوزنی (از فرهنگ نظام).
رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری شود. || عمارت عالی که ستون دارد و وسیع است. (آنندراج) و (ازانجمن آرا) (ناظم الاطباء). اطاق بسیار بزرگی که برای پذیرایی مهمان و غیر آن استعمال میشود: تالار سلام قصر پهلوی خیلی بزرگ است. (فرهنگ نظام). || تالاب و آبگیر. (ناظم الاطباء).


گوران تالار

گوران تالار. (اِخ) یکی از دهات بابل. (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 160).


اوجی تالار

اوجی تالار. (اِخ) دهی است از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی دارای 170 تن سکنه. آب آن از فاضلات چشمه جنید و چاه. محصول آنجا برنج، کنف، کنجد، پنبه و نیشکر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

فرهنگ عمید

تالار

اتاق بزرگ، سالن،

فرهنگ معین

تالار

(اِ.) اتاق بزرگ، سالن.

فرهنگ فارسی هوشیار

تالار

(اسم) خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب سازند، اطاق بزرگ طویلی که باطاقهای دیگر راه داشته باشد. تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند، اطاق بزرگ، سالن

فارسی به انگلیسی

تالار

Hippodrome, Amphitheater, Amphitheatre, Saloon

مترادف و متضاد زبان فارسی

تالار

ایوان، صفه، سالن

گویش مازندرانی

له تالار

از توابع بندپی بابل

معادل ابجد

تالار بزرگ

861

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری