معنی تارمی
لغت نامه دهخدا
تارمی. [رَ / رُ] (اِ) محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام: تارم). رجوع به تارم شود.
فارسی به انگلیسی
Banister, Fence, Latticework
حل جدول
نرده
نرده چوبی
تارمی کنار پلکان
نرده
نرده چوبی
تارمی
نرده کنار پله
تارمی ،حفاظ
نرده جلو ایوان
تارم، تارمی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفتاسم) محجر و دیوار مانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یاایوان غیره سازند.
دارابزین
داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
دارافزین
داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
دربزین
یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
فرهنگ معین
(رَ) (اِمر.) نرده ای از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان سازند.
فرهنگ عمید
گویش مازندرانی
نرده، ابر، طبقه ی دوم، فضای بالایی خانه، اتاق مشرف به...
معادل ابجد
651