معنی تاج ریزی
لغت نامه دهخدا
تاج ریزی سرخ.[ی ِ س ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی تاج ریزی دارای گلهای بنفش و میوه های قرمز رجوع به تاجریزی شود.
تاج ریزی سیاه
تاج ریزی سیاه. [ی ِ س ِ] (ترکیب وصفی) یکی از انواع تاج ریزی با میوه های سیاه و سمی. رجوع به تاجریزی شود.
ریزی
ریزی. (حامص) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع ریختن (ریز).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی، توپ ریزی، خاک ریزی، ساچمه ریزی، طرح ریزی، مجسمه ریزی و غیره. رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.
- پی ریزی، پی افکنی. (فرهنگ فارسی معین).
- طرح ریزی، نقشه کشی. (فرهنگ فارسی معین).
ریزی. (حامص) خردی و کوچکی. مقابل درشتی. (یادداشت مؤلف). || رحمت و شفقت. (ناظم الاطباء). ریزش. بخشش و عطا. (از آنندراج). || (ص) سرشار. (ناظم الاطباء). در متن های دیگر دیده نشد.
صاچمه ریزی
صاچمه ریزی. [م َ / م ِ] (حامص مرکب) ساچمه ریزی. عمل صاچمه ریز.
تخم ریزی
تخم ریزی. [ت ُ] (حامص مرکب) عمل تخم فراوان آوردن، مانند تخم ریزی ماهیان در وقت معین از سال یا تخم ریزی حشرات چون مگس و امثال آن.
سیل ریزی
سیل ریزی. [س َ / س ِ] (حامص مرکب) عمل سیل آوردن:
کوه عظمت بسیل ریزی
دریای کرم بموج خیزی.
ابوالفضل فیاضی (از آنندراج).
طرح ریزی
طرح ریزی. [طَ] (حامص مرکب) پی ریزی. رجوع به طرح ریختن شود.
درم ریزی
درم ریزی. [دِ رَم ْ] (حامص مرکب) ریختن درم. || منعکس ساختن پرتو. پرتو افکنی:
ماه ایشان در آن درم ریزی
خواجه را کرد ماهی انگیزی.
نظامی.
حل جدول
واژه پیشنهادی
روباه زره
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
631