معنی بی ارزش
فارسی به انگلیسی
Blue-Sky, Crummy, Dross, Dusty, Fractional, Good-For-Nothing, Hollow, Idle, Little, Low, Mean, Nugatory, Null, Queer, Rubbishy, Sorry, Trashy, Unworthy, Vain, Valueless, Worthless
فارسی به ترکی
değersiz
گویش مازندرانی
ارزش – بها
فارسی به آلمانی
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
ارزش. [اَ زِ] (اِمص، اِ) اسم مصدر از ارزیدن. عمل ارزیدن. || قیمت. بها. (آنندراج). ارز. ارج. آمرغ. || قدر. || برازندگی. شایستگی. زیبندگی. قابلیت. استحقاق. || اعتبار یک سند یا متاع. پولی که در سند نوشته شده.
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
بها، ارز، قیمت، قدر، شایستگی. [خوانش: (اَ زِ) (حامص.)]
فرهنگ عمید
بها، قیمت،
اهمیت،
شایستگی،
(اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی،
(اسم) قدر، مرتبه،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بها، ثمن، قیمت، مظنه، نرخ، ارج، اهمیت، اعتبار، سندیت، استحقاق، شایستگی، قابلیت، لیاقت، منزلت
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
520