معنی بیچارگی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
درماندگی، ناتوانی،
بینوایی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدبختی، بینوایی، فقر،
(متضاد) ثروت، غنا، استیصال، درماندگی، لاعلاجی، ناچاری، ادبار، فلاکت،
(متضاد) اقبال
فارسی به انگلیسی
Desolation
فارسی به عربی
تعاسه، سوء الحظ، کارثه
فرهنگ فارسی هوشیار
درماندگی، عجز، فروماندگی
فارسی به آلمانی
Schicksalsschlag [noun], Unglu.ck
واژه پیشنهادی
نگون بختی
معادل ابجد
246