معنی بیاض
لغت نامه دهخدا
بیاض. [ب َ] (ع اِ) شیر. || سپیدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سفیدی. سپیدی. (فرهنگ فارسی معین). ضد سواد. (اقرب الموارد). || سفیده. سپیده. (فرهنگ فارسی معین).
- بیاض البیض، سپیدی تخم مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- بیاض العین، سپیدی چشم. (ناظم الاطباء).
|| (اِ مص) درخشندگی. تابش.
- بیاض تیغ، درخشندگی شمشیر. (ناظم الاطباء).
- بیاض خور، پرتو آفتاب و روز.
|| (اِ) کتابچه ٔ سپید نانوشته. (ناظم الاطباء). کتابچه و دفتر سفید نانوشته. (فرهنگ فارسی معین). || کتابچه ای که جهت یادداشت در بغل گذارند. (ناظم الاطباء). کتابچه ای که در آن مطالبی سودمند یادداشت کنند. دفتر بغلی. || کتاب دعا. (فرهنگ فارسی معین).
دشت بیاض
دشت بیاض.[دَ ب َ / دَ ت ِ ب َ] (اِخ) قصبه ای است در خراسان، که ولی دشت بیاضی شاعر از آنجاست. (از غیاث) (آنندراج). دهی از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 1781 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و زعفران. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9):
صفا بخش جوی بیاض آمده
همانا ز دشت بیاض آمده.
طغرا (از آنندراج).
دشت پیاز. و رجوع به دشت پیازشود.
فارسی به انگلیسی
White
فرهنگ معین
سفیدی، دفتر سفید که در آن چیزی ننوشته اند، دفتر بغلی، کتاب دعا. [خوانش: (بَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
نوعی دفتر دراز که از عرض باز میشود،
دفتر شعر، جُنگ،
کتاب دعا،
[مقابلِ سواد] [قدیمی] نوشتۀ پاکنویسشده،
(اسم، اسم مصدر) [مقابلِ سواد] [قدیمی] سفیدی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سفیدی، سپیدی،
(متضاد) سواد، مسوده، پاکنویس،
(متضاد) مسوده، پیشنویس، چرکنویس، کتاب دعا، جنگ، سفینه، مجموعه، دفترچه
گویش مازندرانی
شیر (منتهی الارب)، سپیدی (منتهی الارب) (ناظم الاطبا)، سفیدی، سپیدی (فرهنگ...
فرهنگ فارسی هوشیار
شیر، سفیدی
بیاض البیض
(اسم) . سفیدی سفیدها یا بیاض البیضی (مواد) .
بیاض کردن
پاکنویس کردن
دشت بیاض
دشت سپید نام روستایی در خوراسان
فرهنگ فارسی آزاد
بَیاض، سفیدی، روشنی،
واژه پیشنهادی
بیبی گردی این مراسم که در روز ۱۲ فروردین و بر اساس یکی از داستانهای قدیمی انجام میشود زنان سالخورده (بیبی) را برای گردش به خارج از روستا میبرند. در این مراسم یکی از زنان سالخورده روستا خشت خامی را برداشته و سطح خشت را گل میپوشاند زنان و دختران جوان هم با یک قطعه چوب و پنبه فتیلهای شمع درست کرده و آن را روی خشت روشن میکنند. سپس یکی از زنان سالخورده خشت را بالای سرش گرفته و در جلو و زنان و دختران همراه با شادی و دایرهزنان پشت سر او از روستا خارج میشوند و در محلی که قبلاً قنات و چاه آبی بوده است و فعلاً متروکه شده جمع میشوند و این خشت را داخل چاه انداخته و براین اعتقاد و باور هستند که غم و غصهها را در چاه میریزند و آن سال را همراه با شادی، خوشی و سلامتی شروع خواهند نمود.
معادل ابجد
813